Friday, June 27, 2003

A
اين بار نه با سلام نه با لبخند نه با هر گونه مهرباني و احساسات زيباي بشريت ! به سراغت ميام !...نميدونم ! اين احساس من خشم ِ يا نفرت ؟ نفرتِ يا كينه ؟!كينه ؟! ... نه همان سر درگمي با چاشني خشم و نفرت و كينه و هر چه از اين قبيل !!!....
به يك باره در گير انسانها شدن آن هم براي من ! خيلي مشكل است ... فوزي تو بهتر از هر شخص ديگري ميدوني كه به هر طريقي خودم را مشغول دنياي ديگري كرده م دنيايي كه پر از آدمهاي گوناگون است پر از شخصيت هاي سياه و سپيد ي كه زير يك سقف آسمان كنار هم زندگي ميكنند همديگر را نقد ميكنند جلوي پاي هم سنگ ميندازند يا حتي يكديگر را رد ميكنند !!!... نه !... اين اون چيزي نبود كه من حدس ميزدم !!... فوزي ...بارها ديدم افرادي را كه چه قدر راحت با اينكه عقايد و راه هاي گوناگوني دارند كنار هم جمع ميشند و باهم خوشند !!! اصلا چرا حرف از ديگران بزنم !! خود من !! يك اخلاق مزخرف با يه سري عقايد مسخره و با دنياي خيالي !! خودم را تو خيلي از جمع ها جا داده ام بدون اينكه كسي مرا رد كند يا من دنياي واقعي كسي را در هم بريزم !!...
شايد بهتر باشد كه من هيچي نگم ا!... اما دوباره در گير همان احساس دورويي شده م !.. چرا؟... سياه رنگ زيباييست سفيد را هم دوست دارم !...همانطور كه آبي و قرمز هر دو به نظرم زيبا ميايند !..
دو رنگ متضاد اما با هم يك رنگ خنثي !.. خاكستري ؟!... اگر به تو يك رنگ خاكستري نشان بدم هيچ به ذهنت ميرسه كه بگي در پس اين يك رنگ دو رنگ متضاد ميبينم كه با هم مشغول زد و خوردن ؟!!... يا اگر به تو سفيد را نشان بدم تو ممكن است بگي سياه رنگ خوبي نيست ؟!!... ميفهمي چه ميخوام بگم ؟؟؟؟ ....
زود درگير اين مسائل شدم !! هم در زندگي خصوصيم هم در دنياي اينترنت!!.. شايد اصلا به نظر نياد كه من هم نگرانم يا من هم فكر ميكنم !..به واقع شيرين ترين مساله براي من اينه كه به نظر نياد براي من هم مهمِ!!
يه مسائلي هست كه هيچ ربطي به من نداره ولي اين مسائل داره همينجا اتفاق ميافته !.. همينجايي كه من هستم همين جايي كه تو هستي!!...
فوزي !.. اگه دو سه سال پيش بود شايد ميتونستم برات شعر سهراب بخونم : چشم ها رو بايد شست جور ديگر بايد ديد !!
ولي الان نميشه اين و گفت هيچ جور ديگه اي تو كار نسيت بحث سر من وتو امثال من و تو هستيم كه فكر ميكنيم عقيده عقيده ي ماست روش روش ماست تشخيص خوب و بد همونيه كه ما ميگيم !!... آقا جان !! ... موسي به دبن خودش عيسي هم به دين خودش !!!!... آخرش كه چي ؟!!!!! ........................................آخرش كه چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فوزي جان !ميدونم كه ميفهمي براي چي اينطوري مينويسم و از من نميرنجي ...
دوست دارم :*
آلي ِ ديوونه ي تو !!
B
http://shamlu.com/images/Persian/tarane-andooh.gif !!!
Z
...She came into my life and made the living fine.
She fills my heart,
she fills my heart with very special things,
with angel songs, with wild imaginings.
She fills my soul with so much love
that anywhere I go I'm never lonely....
LOve story

Monday, June 23, 2003

Woozy
عكس فوزي اون بالا هي ميره و مياد ... نميدونم مشكلش چيه ...درست ميشه اون هم، فوقش هم نميشه !.. A
شايد اون هم خستست ... به نظر تو كار اشتباهي كردم ؟.. بهش گفتم كه بهترين دوستم اونه ... از خوبيها و بديها براش گفتم ولي چند وقت بود كه احساس ميكردم از چيزي نگران يا شايد هم ناراحت ... فكر ميكني اشتباه كردم ؟...
از اعتماد بهش گفتم از اميد بهش گفتم از دورغ بهش گفتم از نفرت گفتم از ساده بودن از دوست داشتن حتي از تنها بودن ... اون فقط نگام كرد .. نگران بود .. من بدون اين كه اونو در نظر بگيرم براي اون واقعيتهايي رو فاش كردم كه ممكن بود توان شنيدن اونها رو نداشته باشه .. ولي اون هميشه ميفهميد! ... نميدونم !...بر ميگرده دوباره ... آره ؟!...
B
بزغاله ي سياه كوچولو ...!!گفت:بدرود! .. نميدونم !...دقيقا در اين مورد: نميدونم !... نميتونم بگم كاش باز هم مينوشت يا كاشكي اينقدر خودشو در گير نفرت اين آدميان و دروغ اين آدميان !! نميكرد ... چون نميدونم اون خودشو درگير كرد يا درگير شد !.. من هيچ چي نميدونم فقط دوست دارم كه يه جور ديگه باشه ... انميخوام بگم حالم خوب نيست، يا بگم بزغاله ي سياه كوچولو حالش خوب نيست نمخوام هيچ احساس منفي يي رو منتقل كنم ... ولي ... بد نيست تو هم بخوني!
Z
اين روزها كمي سنگين داره ميگذره ... كمي سنگين ... !ميگذره !
D
... از نور حرف ميزنم ، از نور
از جان زنده ، از نفس تازه ، از غرور.
اما در ازدحام خيابان
گم ميشود صداي من و نغمه هاي من.
گويند اين و آن :(( خود را از اين تكاپوي بيهوده وارهان !
بي حاصل است اين همه فرياد درگوش هاي كر!
ديوانه حرف ميزند از نور
با موش هاي كور!))
فريدون مشيري
E
دلت ميخواهد زرنگ باشي ؟
پس بايد سوال كني.
از بابا بپرس: چرا رنگ آسمان آبي ست ؟
از معلمت بپرس : ني ني ها از كجا مي آيند ؟
از مامان بپرس : بابا براي چي دير از سر كار مياد ؟
بپرس
بپرس
______________بپرس !! " شل سيلوراستاين "(‌الفباي انگليسي عمو شلبي)


Thursday, June 19, 2003

Subsist
A
فوزي خوبم سلام!! مهربونم! دلم برات به عالمه تنگ شده بود اندازه ي عالم خودت و خودم...
يه كوچولو بي ادبي منو ، بابت اين كه يك شب تنهات گذاشتم ببخش ،با يه دنيا حرف اومدم پيشت، يه دنيا حرفي كه نميدونم تبديل ميشن يه نوشته يا نه !
الف! : چه قدر ميشه نظر داد چه قدر ميشه حرف زد چه قدر ميشه خوش بود چه قدر ميشه دلتنگ بود چه قدر ميشه شاد بود (‌اينو گفتم !؟) چه قدر ميشه خل بود !! چه قدر ميشه تعجب كرد ! جل الخالق ! عجب دنيايي ِ!
چه قدر ميشه غمگين بود ! چه قدر ميشه در فكر بود!! چه قدر ميشه شنيد چه قدر ميشه!...
واي فوزي !يه عالمه ي ديگه هم هست يه عالمه احساس و كار ديگه هم هست !...عجب دنيايي ِ... اين دو روز گذشت ...بدون تو و با تو !...گذران ؟!
ب !:ميدوني شده تا حالا نخواي يه چيزي رو قبول كني ؟! .. من اصولا آدم صلح طلبي هستم تو كه اينو ميدوني ؟! وقتي يه ريزه ! كوچولو تر بودم هم همبن طوري بودم ، ولي فلسفه ي صلح طلبيم اون موقع يه جهان نقص داشت
ممكن بود از يه كارتوني خوشم نياد (‌اون كارتونه بود لاك پشت ها همش خرت خرت پيتزا ميخوردن !.. از اون خيلي خوشم نميومد يه خرده همچين يه جوري بود !) ...ولي با اين كه خوشم نميومد اگه يكي ازم با شوق و ذوق ميپرسيد اين كارتونه خيلي قشنگه نه ؟! ... منم با هيجان ميگفتم: آره!... چرا!؟ نميدونم خيلي خبلي بدِ يعني الان كه دارم برات ميگم احساس بدي دارم ولي ميخوام بگم به خاطر همين صلح طلبي ها !! با همه جور آدمي كنار اومدم با همه جور آدمي قاطي شدم ! ميفهمي؟! ...الان خوب فرق كرده وضعيت ، الان مثلا ميگم آره كارتونه جالبيه فقط به خاطر اين كه ‌همش دارن پيتزا مي خورن !...
ولي يه جايي هست كه آدم احساس ميكنه اين جوري ممكنه به چشم يك دو رو تلقي بشه يه آدم بي عقيده ي بد بختِ بي هويت !!! ... خوب تا اينجا ي قضيه درست ؟! .. حالا يه همچين اخلاقي اصولا درست نيست البته به نظر خودم هست ! ولي اصلش مطمئنا اينه كه نيست !‌خوب حالا بهم كمك كن يه خرده اين جوري نباشم ... باشه ؟!!
ي !: چه قدر بده كه آدم همه چيز هايي كه يه روز بهش ميخنديده سرش بياد ! چه قدر بده كه آدم نخواد يه حرف هايي رو غير از زبون خودش از زبون كس ديگه اي بشنوه ! يعني فكر كنه فقط اونه كه بايد يه هم چين چيز هايي رو بگه به بقيه ! ميفهمي ؟!... دروغ تو كارمون نيست ديگه! آفرين بگو نه !
خوب فوزي جون دوست دارم مينويسم برات ولي بايد برم لالا ! ... ميدوني كه خوابيدن مقررات داره كه من نبايد خيلي اونو زير پا بزارم !
پس فعلا باي باي ..
With love
* آلي *
نوشته شده در: نيم ساعت بعد ازآخرين زنگ ساعت 12 (‌يعني سيندرلا دوباره به حالت اولش برگشته !)
________________________________________________________________
B
خانم بخر ... نه مرسي عزيزم !! نميخوام ... بخر ديگه ! .. نميخوام مرسي ... تو رو خدا ... نه مرسي .. تو رو خدا !... هر دومون وايساديم ... من كه بي كار بودم سوژه پيدا كرده بودم براي خل بازي.... خدا ؟! ...كدوم خدا ؟!...يه چيزي آروم گفت كه نفهميدم نميدونم ناراحت شد از حرفم يا اين كه جوابمو داد ... دشت ؟! چي گفتي نفهميدم ؟... جوابمو ندادي ها ! كدوم خدا ؟! ...ساكت شد ! ... گفتم نميفهمم يعني الان دشت(‌دشد؟!) اولِ ت ِ؟! .. گفت : نه ...گفتم خوب كجايي هستي ؟!... افغان ...حالم از خودم به هم خورد كه مخ يه بچه رو گذاشتم تو فرقون ...حالا چند؟...
تو هم وقت گير اووردي با اون بحث ميكني ؟! ... {راست ميگفت!} به خدا اعتقاد داري ؟... آره ...ولي به خداي خودم !... پس اسمش و نزار خدا ! .. چون خدا همونيه كه اكثريت قبول دارن ..!اسمشو بزار خودم !!!!!
( اين دوستم هم آدم جالبيه ... بگم كيه ؟!.. نميگم !...)
Z
":چون كودكي تنها و بي پناه مانده اي ، از وحشت ميخندي و
غروري كودن تو را از گريستن پرهيزد ميدهد
اين است انساني كه از خود ساخته اي انساني كه من دوست ميداشتم كه من دوست مي دارم ..."
احمد شاملو

C

۲۹ خرداد سالگرد شهادت شريعتي گرامي باد

Sunday, June 15, 2003

حديث عشق اين بار ... بخوانيد !

Friday, June 13, 2003


A
من كه فقط دارم ميخندم .... خنده دار نيست ؟! ...اين كه شوخي شوخي جدي شه ؟! ... من كاري يه اون جدي شدنش ندارم من به شوخي هاش ميخندم !! ...هاهاهاهاهاه!!! (‌بد ميخندم ؟!!)
خوب يه خرده قبول دارم كه به مسائل جدي خنديدن مسخرست !... ولي تو ميتوني بهم ثابت كني جديه ؟! ....
گويا عده اي دچار جو گرفتگي شدند ! ... خدا سايه ي اين جو ها رو از سرشا ن كم نكند ! بي خيال ...هه ه هه!

****
يه دايره ي بود اسمش سياست بعد يه روزي همون موقع ها كه من يه دختر خوب و خوشگل بودم (!!!) همون موقع كه حدودا 13-12 سالم بود پامو گذاشتم تو اين دايره ... اين قدرخوش گذشت...جات خالي!.. بعضي ميگفتن توش گِله پاتو بيار بيرون كثيف ميشي بعضي هام ميگفتن اين دايره خيلي بزرگتر از تو هست فكر نميكني زود خودتو انداختي اين تو ؟! ... ولي من اين دايره رو دوست داشتم بهم خيلي كمك كرد ! كمك كرد كه بابام فكر كنه من دختر نابغه اي هستم كه پامو گذاشتم اين تو ! كمكم كرد كه بفهمم آدما فقط با نرفتن به حمام كثيف نميشن!...
.وباعث شد اون موقعي كه بچه ها دنبال رمانهاي فهميه رحيمي بودن من خودمو با ستون پنجم ابراهيم نبوي سر گرم كنم !... كم كم حوصلم سر رفت ديدم اين دايره اصلا اون چيزي كه فكر ميكردم نيست ...و...
حالا پامو در اووردم، براي همين شعور سياسيمو از دست دادم!... تو اون دايره كه بودم آدمهايي رو ديدم كه اون تو ميچرخيدن وفقط جاي بقيه رو تنگ ميكردن و با اينكه براشون اون دايره جالب نبود ولي اصرار داشتن كه حتما اون جا بمونن بالاخره هم نفهميدم اون تو دنبال چي ميگيردن !...
خلاصه اگه ميخندم به بعضي از شوخي ها به خاطر اينه كه شايد شعور درك اين جو گرفتگي ها رو ندارم !!ولي ... اين طور نيست مگه نه ؟!! اينا واقعا دارن شوخي ميكنن يعني خودشون خبر ندارن كه من چه قدر راحت ميتونم بهشون بخندم به همشون به همهي اونايي كه با هم بازي ميكنن !!!ههههههه هه!! نميدونم اسم بازيش چي ؟ گرگم يه هوا ؟! يا وسطي ؟! ... نه وسطي نيست چون معمولا وسط بودن انتخاب اونها نيست اونها دوست دارن بالا باشن ...."اونها "؟!!! چرا ميگم" اونها" ؟! ... ببخشيد .. اصلاح ميكنم "ما" ها !.... پس اگه وسطي نيست گرگم به هواست ....؟! ...نه اون هم نيست آخه اينجا كه گرگ نيست يه مشت آدم مظلوم معصوم كه نميدونم چي ميخوان ؟! يه عده شون خواب بهتر يه عده شون ساز بهتر ؟!(‌ببخشيد اصلاح ميكنم يه عده مون خواب بهتر يه عده مون ساز بهتر ) .... نه گرگم به هوا هم نيست .. اصلا هر چي كه هست ! به من چه ربطي داره من فقط ميخندم ! ههه ههه ههه !...دستم و ميزارم رو دستم بعضي وقتها هم اونا رو ميزنم به هم !پامو ميزارم رو پام و همين طوري هي ميخندم !
.... بازي خوبه من خودم شخصا معتقدم همه ي مردم از كودك تا پير بايد بازي كنند ! ... باعث شادي جسم و روح ميشه باعث ميشه آدم احساس كنه كه چه قدر انرژي داره ... و چه قدر ميتونه اون طوري كه دوست داره از اين انرژي استفاده كنه ... تو بازيهاي دست جمعي هيچ كس و نميبيني كه لبخند نزنه مگر اين كه دچار جو گرفتگي شده باشه
... اصل بازي چيه ؟! هميني كه تو احساس خوبي داشته باشي از اين كه داري ورجه وورجه ميكني !!! ... ( البته يه چيزي تو اين مايه ها !!)
به هر حال من تا وقتي كه ميبينم اينا بلد نيستن بازي كنن ميخندم ! حتي به باختنشون حتي به بردنشون!... حالا اگه خواستي بزار به حساب همون بي شعوريم!

(ميدوني كه اون دختر فال فروش كه چشمهاي عسلي داره وقتي بهم ميگه تو رو خدا فال بخر چه قدر راحت ميتونه اين خنده رو ازم بگيره ...اگه تو جوري بازي كني كه اون دختر ديگه اين طوري نباشه ديگه فال نفروشه من قول ميدم ديگه بهت نخندم اصلا خودم ميام بازي ميكنم ... هر بازي كه باشه از قايم موشك گرفته تا بازيهاي بزن بزن پسرونه .... ولي تو وقتي بازي ميكني به فكر اين هستي كه مطرح باشي كه فردا تو روزنامه ها بنويسن فلاني ها بازي رو غيره منتظره آغاز كردن ... اگه غير از اين من همون آدم بي شعور هستم !!)
___________________________________________
B
بعضي وقتها حتي مگس ها هم جالب ميشن .... تو خونه ي ما تا دلت بخواد پشه مياد وقت و بي وقت صبح ها اگه بيدار نشي هي ميان دم گوشت وز وز ميكنن كه يعني دير شد پاشو ! ... من به خاطر همين موضوع هم كه شده سعي ميكنم نكشمشون مگر اين كه غزاله رو اذيت كنن و غيرتي شم !! ... ديروز تو ماشين كه نشسته بودم يه مگس اومد نشست رو دستم يعني مثلا سلام امسال دوست پارسال دوست تر ... منم ذوق كرده از اين كه مگس ديدم آخه خيلي وقت بود نديد ه بودم !!!!!!! ( خوب ميشم غصه نخور )
_________________________________
Z
a
"براي آن كه كمي ، حتي شده كمي زندگي كرد،دو تولد لازم است . تولد جسم و سپس تولد روح .هر دو تولد مانند كنده شدن هستند. تولد اول بدن را به اين دنيا ميافكند و تولد دوم روح را ، و تولد دوم روح را به آسمان ميفرستد. تولد دوم من زماني بود كه تو را ديدم..." ( فراتر از بودن _ كريستيين بوبن)
b
…You’re still gonna still gonna still gonna die
Still gonna still gonna still gonna die
So you’d better have some fun
Fore you say bye-bye
Cause you’re still gonna still gonna still gonna die ….
“ Shel silverstein”
Z
"عروسك فوزيِ من اگر چه دلش نميتپه به خدا به صد هزار تا دل ميارزه !!!"

Monday, June 09, 2003

Painting

A
ميدوني ؟! ... ديروز هوس نقاشي كشيدن كردم... با آبرنگ ... يه زماني عشق نقاشي كشيدن داشتم عشق اينكه همه ي صفحه رو رنگ كنم ... وقتي بهم ميگفتن هر چيزي كه دوست داري بكش هميشه دوست داشتم هر چيزي كه ميكشم پر باشه، يه خونه با دود كش دو تا درخت كه وسطشون يه تاب بسته شده، يه مزرعه ي كوچيك كه توش كاهو و تربچه و يه عالمه سبزيجات بود ! ... يه عالمه درخت و گل ..و آبشار و بند و بساط هاي ديگه !
.چند سالم بود ؟!! يه معلم نقاشي مهربون داشتم زير هر كدوم از نقاشيهام يه چيزي مينوشت براي مامان بابا ! مثلا براي اولين نقاشيم نوشته بود آلاله دختر مهرباني ست !! و حدس ميزنم كه داراي خط خوبي هم بشود! ( البته هيچ كدوم از اينايي كه گفت درست نبود !) ... خلاصه از روي نقاشي هام روانشناسي ميفرمودند كه من يه دختر زود رنج و حساسم ! ... ديروز رفتم سراغ نقاشي، چون هم دلم تنگ شده بود براي نقاشي كشيدن هم اينكه ميخواستم ببينم ميتونم از روي اون در مورد خودم روانشناسي كنم !!!
بالاي صفحه آبي كم رنگ يه خرده پايين تر صورتي و يعد سبز كم رنگ بعد زرد بهم چشمك زد و بعد از اون به ياد فوزي، بنفش !! نميدونم چرا اينطوري شد ! ميخواستم آسمون بكشم ولي نميدونم چرا همه ي صفحه م شدآسمون !!
آبي و صورتي و سبز و زرد و بنفش ..! و بعد از بالا تا پايين به خط آبي پر رنگ و كنار ش يه درخت نارنجي بلند ! ... و بعد يه خورشيد قرمز _ صورتي _ زرد !!! يه دايره ي گنننننننده ! كه توش پر دايره هاي ديگه بود...
!!! دوباره يه خرده سبز و آبي و قرمز و زردو صورتي براي اون چند تا قسمت كوچيكي كه سفيد مونده بود !!
خوب، بعدش منتظر خانم سيمونيان (‌معلم كلاس نقاشيم !)‌بودم تا بياد و بگه من خيلي خل هستم يا فقط يه خرده خلم !
ميدوني ؟! ... دوست داشتم بين رنگها عدالت برقرار باشه دوست داشتم با سياه چند تا كلاغ بكشم .. كلاغهاي 7 تي !! ولي نميدونم چرا نشد نقاشيم خيلي شاد بود دلم براي سياه سوخت كه اينقدر مظلوم واقع شده ... گفتم شايد اگه يه خرده ابر سفيدبكشم بد نباشه .. ولي اون رو هم راه ندادم ! ... آخه نميشد وقتي سياه نيست سفيد هم نيست اگه سياه باشه سفيد هم هست !يا بر عكس ؟...
ميدوني ؟! ...فقط خوشحالم از اين كه دلتنگيم رفع شد ! همين ! ...نتونستم نتيجه ي اخلاقي ازش بگيرم .. موقع انتخاب رنگها خود كاغذ بهم مبگفت كه جه رنگي بهتره .. باور نميكني ؟! خوب منظورم همون تخيل ديگه ! حالا باور كردي ؟ ...
B
... يه نقطه ي سرگردون تو فضا يه دفعه دلش ميگيره ار اين سرگردوني واز خدا ميخواد كه بهش كمك كنه ! خدا هم اونو منفجر ميكنه !
اون نقطه ي سر گردون تبديل ميشه به نقطه هاي ديگه و هر نقطه خودش خودشون دنيايي داشتن ! ..( چي شد ؟!!)
فوزي ! ... خيلي گير دادم به اين نقطه ها ؟! آره؟! اون نقاشي ِ كه گفتم بد بهش نگاه نشه ... نتيجه حدود 2 ساعت
تلاشِ ! تلاش براي نشون دادن چيزي كه خودت هم نميدوني چيه ! يه رديف از اين نقطه ها كه هر كدومشن كلي نقطه تو خودشون دارن وكلي رنگ و خط ! ... ولي وقتي بهش نگاه ميكني چي ميبيني ؟! يه صفحه كه هيج چيز خاصي نداره يا اگه مثل مازيار بدوني كه من يه خرده خلم به راحتي حدس ميزني كه اين ها همون نقطه هايي هستند... كه وقتي كنار هم قرار ميگيرن يه چيز بي مفهوم به نظر ميرسه ولي هر كدوم تو خودشون رنگها وخطها دارن..!
{ ;) حالم خوبه !!}
Z
a هر چه پيدا كرد بهر معنئي ست باطنش بنگر بر اين ظاهر مايست (نايست) مولوي
b لازم نيست آدم از كوهي بالا برود تا بفهمد بلند است . ( خاطرات يك مغ ؛ پائولو كوئيلو )
We are what we are –together .z
And we went so far-together
We are what we are-together
We all long for a land to be free
Toooogeeeeethhher!

Saturday, June 07, 2003


لطفا بد نگاش نكن يا بي تفاوت ! براي من ارزش داره باور كن ...

Monday, June 02, 2003

A

گزارشي براي فوزي
سلام فوزي ...
نميدونم چرا خودمو موظف به گزارش دادن ميدونم ... احساس ميكنم تو ممكنه نگرانم باشي ... خوب بهت حق ميدم .. من دختر شيطوني هستم و شنيدم كه دختراي شيطون و ميگيرن ...!
ولي نگران نباش من حالم خوبه خوبه من هنوز با پر رويي تمام تو خيابون با لب خندون راه ميرم و اگه از موضوعي خندم بگيره بدون اينكه نگران چشمهاي ديگران باشم ميخندم فوزي تا حالا هيچكس از خنده هاي من تعجب نكرده پس بهم نگو كه يه دختر خوب نبايد تو خيابون بخنده ... فوزي من هنوزم بعضي وقتها با سهر شروع ميكنم به شعر خوند ن ...اسب سفيدم خيلي قشنگ!!! ... بعضي وقتها يه جور ديگه يه شعرهاي جديد تر ...فوزي هيچكس بهمون نميگه كه كارتون بده هيچكس چپ چپ نگامون نميكنه ... و حتي هيچ كس بد نگامون نميكنه !!... فقط يه بار يه پيرمرد مهربون بهمون لبخند زد همين !!
براي همين ازت خواهش ميكنم نگران من نباش ... فوزي خبرايي كه به گوشت ميرسه همه راسته آره دخترا نبايد شيطوني كنن ولي فوزي، جون من ! شيطوني و پيش خودت معني نكن نگران نباش كه شايد لبخند رو لبهاي من بميره نه عروسك جونم هيچكس نميتونه اين كارو بكنه ...
فوزي بعضي چيزها رو ميشه قبول كرد يادته اون آدم برفي كه دستاشو مشت كرده بود ... آره اول بايد به خودت اعتراض كني ... اعتراض رسم و رسوم داره ...
عزيزم !...من هيچ مشكلي ندارم تا الان هيچ كس به خاطر سرو وضعم بهم گير نداده!! تو نگراااااااااااان نباش !!!!
من فقط دوست دارم وقتي ميرم بيرون وبا دوستام دارم به چيزهاي مسخره ميخندم با ديدن يه دختر كوچولوي بامزه كه خودشو به سهر آويزون ميكنه و ازش ميخواد كه فال بگيره خنده رو لبام يخ نكنه ... بعد عذاب وجدان نگيرم كه پول خرد نداشتم بدم !!! ميفهمي ؟؟؟... فوزي چه فرقي ميكنه من مانتو بلند بپوشم يا مانتو كوتاه من موهامو بندازم بيرون چپكي يا صاف صاف بريزم تو صورتم يا اصلا همرو از ته بزنم ...فوزي باور كن هيچ اتفاقي نميافته
اگه مساله خوشگليه كه من قبول دارم كه خوشگل نيستم !! .. و هيچ نيازي هم ندارم كه باشم.... فوزي اگه من جلوي آينه وايميستم و خودم و ژيگول ميكنم !! دچار تهاجم فرهنگي نشدم! من فقط احساس بهتري دارم وقتي از ژوليدگي در ميام ... پس تو فكر نكن كه من با اين برخوردها خرد ميشم ...
آره ووزي فوزي عزيز ... من از اون آدم ها كه داد ميزنن و از اون چماغ گنده ها دارن يه خرده بدم مياد !!!! ... نگو چرا ... به هزار ويك دليل ... ولي اون ها هم آدمن فوزي! اون ها هم مطمئنن رو همين زمين خودمون زندگي ميكنن اونا هم مطمئنن دوست ندارن كه سر مسائل بيخود الكي داد بزنن .... فوزي بهشون بگو براي من مهم نييييييسسسستتتتت كه چي بپوشم بهشون بگو كه من فقط ميخوام همه چي آروم باشه ... فوزي تا حالا هيچ چيز كم نداشتم براي من دعوا كردن با غزاله (خواهرم) شيرين ترين لحظه هاست براي من صحبت كردن با بابا درمورد مسائل مختلف با زبون بچه ها !!! قشنگترين صحبت هاست .. براي من بحث هاي مامانم كه از سر نگراني هاي درس خوندن و نخوندن و دير اومدن و نيومدن من ... لذت بخش ترين بحثها ست ... فوزي ذهن خودتو خراب نكن بزار بقيه هر چي ميخوان بگن بزار بگن اينجا امنيت نيست يا بگن اينجا پر از امنيت ...
دوست جونم !... همه ميگن فردا بايد ساخته بشه ايران بايد ساخته بشه فوزي امروز همون ديروزيه كه فردا ميشه !! ... يعني به همين راحتي ميگذره بايد همينا رو ساخت فوزي بهشون بگو كه من دارم ميسازم بهشون بگو كه من دارم از خودم شروع ميكنم فوزي تو هم بيا با من شروع كن اتفاقا به كمك تو احتياج دارم ...بهم بگو چي بده تا درستش كنم از چيزهاي كوچيك شروع كن ... مهربون ! براي من همين آرامشي كه تو خانوادم هست همين آرامشي كه با صحبت كردن با دوستام به دست ميارم برام كافيه ...من نگراني هاتو درك ميكنم ... ولي اعتراض راه و رسم داره .. اينو يادت نره !
.... خوب ديگه بس !!!
دوست دارم
من مواظب خودم هستم تو هم مواظب خودت باش :*
______________________________________________
B

Dear god you are really invisible or is just a trick?!
Lucy
________
Z…
نميدونم
!



Sunday, June 01, 2003


!پذيرايي به اين خوبي كجا سراغ داري؟