Monday, February 14, 2005

Sunday, February 13, 2005

اونایی که میدونن من و تو با هم خیلی ساله آشناییم حالتو از من میپرسن . میگم درگیر درس و کاری یا میگم با هم یه ساعت آنلاین نمیشیم از حالت که میپرسن میگم : فکر کنم خوبه و از این حرف مسخره ی خودم خندم میگیره .

الان که دارم اینا رو برات مینویسم یه لبخند ملیح رو لبام ِ که نمیدونم از کجا اومده . این که تو این نوشته ها رو میخونی یا نه فرقی نمیکنه . (تو فکر میکنی فوزی همه ی نوشته های منو وقت میکنه بخونه ؟؟ ! )اینا رو مینویسم چون امیدوارم که بخونی چون دوست دارم بهت بگم .

دیگه نگرانت نیستم . شاید خیلی جالب نباشه این جملم. چه دلیلی اصلا برای نگرانی هست !
دیگه دلیلی نیست ولی قبلا بود .
همیشه نه ! ولی حد اقل مسائلی رو که من از اونها با خبر بودم و تو میخواستی که در برابرشون واکنش نشون بدم و همه ِ اون مسائلی رو که دو تامون میدونستیم که میگذرن ;)

شیدا از تو پرسید . شیدا رو ندید ی چون روز تولدم هم نیومده بود .شیدا حالتو میپرسه چون از وقتی که من و اون با هم دوست شدیم میدونست که دوستی به نام ِ نوشینی دارم .
نمیدونم حال ِ این روز هاتو . فقط فکر میکنم اون اتفاقی که باید برات می افتاد تو زندگیت افتاده . و من برای همین خوشحالم .
برات خوشحالم چون دوستی روکه انتخاب کردی دوستی ِ که باید انتخاب میشد . من نمیدونم تا کِی امیدم اینه که تا همیشه ولی میدونم که این دوست تو زندگی ِ تو خیلی مهم ِ .

بهانه ی این نوشته ها فرداست . ما با هم دوستیم هنوز . دوست دارم اینو همه ِ اونایی که فکر میکنن من و تو دیگه با هم دوست نیستیم بدونن .

من با این باور که تو اونجا تنها نیستی ، به بی معرفتی ِ خودم ادامه میدم و حالی ازت نمیپرسم . به حساب ِ بیشتر از این نذار .

بی معرفتی جزئی از من ِ . همون طوری که مهربونی هست ;)

Happy valentine blue copse

------------------------------------

دیشب خیلی زود نخوابیدم ولی حدودای ساعت 4 بود فکر کنم بیدار شدم و اولین چیزی که به ذهنم رسید تو بودی .
نمیدونم چرا این روز هاخیلی بیشتر بهت فکر میکنم .رابطه ی عادی ای بین ما نیست . خیلی با خودم کلنجار رفتم که این رو قبول کنم . من همیشه غیر عادی بودن رو دوست داشتم . و این رابطه منو ناراحت نمیکنه .
سه ی مرداد پارسال در مورد ِ تو اولین ذهنیتی که پیدا کردم این بود : ای ول یه آدم بزرگ اومده تجربیات ِ زندگیشو بکنه تو مغزم .
این اتقاق افتاده . ولی با یک فرق ِ کوچیک . من این تجربیات رو از تو به دست نیاوردم.
از این دوره از این رابطه خیلی چیز ها دستگیرم شد .
در واقع الان فکر میکنم که چه قدر میتونست مسخره باشه که تو بشینی جلومو یه بند از زندگی و این و اون حرف بزنی و من سعی کنم حرف هاتو هضم کنم چون فقط تو یه آدم بزرگ محسوب میشی !
این که در مورد ِ من چی فکر میکنی اصلا برام مهم نیست :) چون خیلی اوقات من ِ واقعیم نبودم . ولی دوست دارم بدونی که چی در موردت فکر میکنم ...

گفتی دوست داشته باش بدون ِ این که انتظار داشته باشی طرفت دوست داشته باشی واسه خودت خوبه !
نمیدونم چرا اینو گفتی و فقط میدونم که بعد از این حرفت دیگه هیچ وقت نگفتم اون که من ودوست نداره چرا باید دوسش داشته باشم :)
خیلی با خودم جنگیدم که دوست نداشته باشمِت . برای همین الان این احساسی که بهت دارم برای خیلی ارزشمند ِ چون خیلی روش کار کردم خیلی باهاش حرف زدم کلی براش آبغوره ریختم .
بهانه ی این نوشته ها فرداست .
دوست دارم همه بدونن که من یه دوست جون دارم که دوسِش دارم وازش انتظار ندارم که دوستم داشته باشه !:)

Happy valentine S...

امیدورام هیچ وقت این نوشته ها رو نخونی !!

-----------------------

فوزی جونم دوست دالی از این به بعد نامه هارو با این ریخت و قیافه بخونی ؟
دوسِت دارم ها ! اندازه یه خیلی از خیلی هم بیشتر تر ! اصلا من خیلی مخلصِتم حالیته که !
ماچ ِماچ :)

------


شیدایی میدونم که تو بهترین دوستی هستی که میتونم فردا باهاش خوش بگذرونم :)
سه تا ماچ آبدار همچینی که لپات گل بندازه !:)
دوسِت دارم خوب ؟!
Happy valentine Shida
....................................................................................

آبجی بزرگه! تو رو یادم نرفته یه چند روز با هم اینطوری بگذرونیم بیشتر قدر هم و میدونیم حالیته که قربونت برم من !
Happy valentine ِ تو و دوستان ;)
خیلی چاکریم ها !

......

عجله دارم پست کنم اگه خیلی خاکی نوشتم دیگه نوشتم دیگه
یه چیز ِ بی ربط هم بگم ؟
من اگه دختر نمیشدم حتما یه مرد میشدم !



پ.ن آقا این قالبِ چرا با من سر یاری نداره
خانم چرا این قالب منو تو خماری میزاره
حالا دست ها
امشب مستم ؟
نه !

Thursday, February 10, 2005

آدم برفیِ محصول مشترک من و شیدا مرد.
------
یه ور ِ من تحمل ِ همه ی این مسائل کوچیک و گذرا رو داره ولی دارم فکر میکنم در مقابل یک مسئله ی بزرگ هم میتونم بگم به یه ورم یا نه ؟
تو فکر میکنی ظرفیت ِ یه ورم تا چه حده ؟
-------
این فیلمی که دیشب دیدم گویا شده ستاره ی جشنواره
یه جورایی آخر فیلم گند میزنه به کل ِ فیلم
خیلی دور خیلی نزدیک رو میگم
----------------
ناخود آگاه ِ من علاقه ی شدیدی داره به چهرههای خندان


Tuesday, February 01, 2005