Thursday, July 28, 2005

Happy BirthdaY SHeyda


ALY & FuZZy

Monday, July 25, 2005

خوب ! :)
هی مینویسم و پاک میکنم !
( ژولیده جان فرصت بده ! خودم هم نمیدونم چرا ! )
امروز رو دوست دارم چون امروز بهم این فرصت داده شده که دوست داشته باشم و دوستم داشته باشن .
و...
و خیلی چیزهای دیگه !:)

Tuesday, July 19, 2005

سفر بی تردیلا
تهران ِ داغ ِ دوست داشتنی
دل تنگی
آرامش دریا
تنهایی
قلب ِ گرفته ی ته ِ فنجون
کامپیوتر قاط زده
آدمها
خلاء

Saturday, July 09, 2005


- - - - - - - - - - - - -

Wednesday, July 06, 2005

بر خلاف اکثر اوقات که برای نوشتن نامه هان اول میرم سراغ ِ آهنگ های music2 که همشون خارجی میزنن و خیلی هاشونو نمیفهم ! , میرم سراغ ِ select.ir اولین آهنگش قبول ِ اسی ِ . این آهنگ رو دوست دارم , مامان هم دوست داره . من دوست دارم چون وقتی با خودم تنها میشم و از این ور و اون ور و بیشتر در مورد ِ دوست جونم با خودم بحث میکنم آخرش یه لب خند کج میزنم و سعی میکنم همه ی اتفاقات ناخوشایند رو برای خودم هضم کنم بعد از اون لبخند ِ کج میگم : قبول . بعد فکر میکنم چرا این رو هیچ وقت ... بی خیال میشم و میگم بی خیال . مثل دخترهای دیگه نیستیم ! انگار که مثل ِ دخترهای دیگه بودن توهین ِ , برای من و شیدا توهین ِ من و شیدا تافته ی جدا بافته ایم . هستیم . برای خودمون . مثل ِ همه ی آدمهایی که برای خودشون بهترینن .

آهنگ ِ دومش همون آهنگی ِ که دوست پسر ِ میم تو جاده چالوس یا شاید هم یه جاده ی دیگه ! تقدیم کرده بود به میم . من تو نگاه ِ تو دنیا مو مبینم فردای شیرینم نازنین ِ من . من گاهی فکر میکنم چه قدر کوچیک موندم چه قدر دوستام بزرگ شدن ! دوستام . کی بود ؟ همین چند روز پیش داشتم میشمردم ببینم من چند تا دوست دارم . آهان ! سر این مرتب کردن ِ مسنجرم بود . سهر دیروز بهم گفت لازم نیست وقتی از کسی خوشت نمیاد باهاش ادای دوست بودن در بیاری ( یه چیزی تو این مایه ها گفت ) من هم هی سعی میکردم موضوع رو عوض کنم !

این آهنگ ِ طاقت ِ مهستی رو خیلی دوست دارم و جالب اینجاست که سهر هم از این آهنگ خوشش میاد . حال ِمن خیلی عجیب ِ دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت بکنم تا تو چشام عشقو ببینی . از سهر بعید ِ ! اون از این آهنگ ها دوست داره که به نظر ِ من همیشه پسر های که یه کمی کم دارن بهش گوش میدن ! از همون آهنگهایی که علی .ک چند سال ِ پیش که مامان بزرگ و میخواستیم بدرقه کنیم برای رفتن به سوریه تو ماشین گذاشت و من هم برای این که کم نیارم اصلا نگفتم که ممکنه سرسام بگیرم ! پسرها موجودات ِ جالبی اند برای این که بگن این کاره شدن آهنگهای بی خود گوش میدن سیگار میکشن و سعی میکنن تا میتونن دختر ها رو زیر و رو کنن و خیلی کارهای مسخر ه ی دیگه . خوب همه ی پسر ها نه ! بعضی هاشون هم اگه دختر بودن شاید مریم مقدس میشدن ! اه ! پسرها ؟ هیچ وقت ! هیچ وقت یک پسر مقدس نیست هیچ وقت ! حالا توی دختر ها هم خوبه که مریمی بوده تا قداستی داشته باشه ! هر چند من به اون هم شک دارم ! پناه بر خدا !

این آهنگ ِ طولانی ِ هنوزم همونه . اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ِ ساده اما بعد دیدم یه عشق ِ آخه اندازش زیاده .

اوهوم حالا رفت آهنگ ِ بعدی . من از بعضی از اتفاقات ِ ساده ذوق میکنم بدون این که بدونم چرا . دلم برات تنگ شده جونم . می خوام ببینمت نمیتونم . حتی خجالت میکشم بگم از چه چیزایی ذوق میکنم . تو بودی تمام هستی و مستی و راستی و تمام ِ قصه ی من .

من و غزاله با هم معمولا سر ِ طولانی شدن ِ زمان ِ تلفن حرف زدنهامون دعوامون میشه . اون یه سری بد و بیراه بهم میگه و میره . من در و محکم میکوبم و میرم ! بعد دوباره با هم بدون ِ اینکه یادمون بیاد دعوایی داشتیم دوست میشیم و آجی میشیم و اون میشه دز جون ! و من میشم .. من چی میشم ؟ .. امم نمیدونم !

بعضی وقتها که حوصلش سر میره و منم رو فاز ِ دلقک بازیم ادای رقص ِ بقیه رو در میارم . البته مامانم همیشه از رقصیدن ِ من حرصش میگره . بدون ِ هیچ ظرافت و قر و دخترونگی ! . این آهنگ ِ لوند ِ مرتضوی که میخونه مامان میگه الف اون شب چه جوری میرقصید با این آهنگ من میخندم و تلو تلو میخرم و خودم میزنم به صندلی الف اون شب مست بود !

از مامان بزرگم باید بپرسم ویدا یعنی چی . بابا میگه یه اسم ِ ارمنی ِ باید از مامان بزرگِت بپرسی . میگم از کجا مطمئنی ؟ شاید بابا بزرگ گذاشته باشه . به جوابی که میده میخندم . مامانم خیلی شبیه مادر شوهرش ِ از نظر ِ کارهاش و بابام شبیه ِ باباش من دلم میخواست بابا بزرگهامو میدیم . دلم میخواست ننه جون رو بیشتر میددیم . یعنی اون انقدر زود نمیمرد ! البته اون زود نمرد هول و هوش ( نیمدونم با کدوم ه . ح مینویسن ) 90 سال زنده بود . ولی شاید وقتی بزرگتر میشدم به جای اینکه با پانیز پشت ِ سرش بریم و به سینه های آویزونش بخندیم به حرفهایی که مطمئنا از این همه سال زندگی کردن داشت گوش میدادم .

دل ِ من دیگه بسه آخه اونی که میخوای تو دیگه نمیاد . این آهنگ رو دوست غزاله یه روز از صبح تا شب گوش داده و گریه کرده . اجازه دارم بگم دخترها موجودات ِ احمقی هستن ؟ و همه ی حماقتشون به خاطر ِ اینه که پسر ها رو جدی میگیرن .

به نوشینی میگم این پسر ِ فقط به درد ِ خندیدن میخوره . تا ایرانی باهاش برو بیرون و به دلقک بازی هاش بخند . تو دلم ولی میگم یه پسر هر چند بامزه و دلقک باز هم یه چیزی تو وجودش هست که با اعصاب ِ تو بازی کنه و تو رو مشغول کنه . چند روز بعد فحش و میکشم به هیکل ِ پسر ِ و میگم اون حتی لیاقت نداره صدای تو رو بشنوه .

اگه بخوام تا آخر همین طوری برات بنویسم خیلی طول میکشه . صبر کن این آهنگ رو رد کنم.

آهان این خوبه . پرسه ی شهریار .

صبح با سر و صدای غزاله بیدار میشم ولی عصبانی نمیشم نمیدونم چون عادت کردم یا اینکه میدونم از قصد نیست . بهم میگه پاشو رازقی های تو ایوون بو کن اینقدر خوش بو ِ . یادم میره . یه نیم ساعتی تو جام همین قلط میرنم خیالبافی میکنم . کسی خونه نیست فکر میکنم برم یه کم برقصم .وقتی تنها میرقصم یه جورای دیگه میرقصم . اما حال ندارم . نوشینی زنگ میزنه یه کمی با هم میحرفیم . بعد میرم ساندویچ ِ سوسیس میخورم با آلبالو همیشه وقتی زیادی احساست ِ خوب موب دارم ! عجیب رفتار میکنم . ضبط رو روشن میکنم ترتیب ِ آهنگ ها رو میدونم اولیش آلاله ی کاشانی ِ بدم میاد یه جورایی از این آهنگ فقط وقتی شیدایی برام خوند دوست داشتم نوشین هم وقتی گفت از این آهنگ خوشش میاد ذوق کردم ولی حالم به هم میخره ازاین که کسی بهم بگه آلاله ی من ! همون قدر که بدم میاد کسی بهم بگه خانومی یا هر حرف ِ این طوری که پسرها برای مخ زدن به کار میبرن و عموما دختر ها وقتی اینها رو میشنون کارخونه ِ قند تو دلشون آب میشه . یه آهنگ میزام که برقصم که زنگ در و میزنن یادم میاد که وقتی آیفون زنگ زد باز نکردم چون میدونم ممد اومده بود که راه پله ها رو تمیز کنه و من حوصله نداشتم ! اما گویا همسایه بغلیه در و باز کرده . میرم چایی میریزم و ضبط رو خاموش میکنم . ذوق میکنم از این که امروز یه برنامه ی مختصری حداقل دارم برای خودم :با شیدا ناهار میریم بیرون . بهم خوش میگذره . کتا ب چراغ ها را من خاموش میکنم رو برام اوورد وقتی میام خونه شروع میکنم به خوندش .
من و غزاله الان تو اون ِ فاز ِ خیلی مهربون هستیم من هی ماچش میکنم و ادای بچه ها رو در میاره دستمو میگیره میبرتم تو ایوون رازقی ها رو نشونم میده مست میشم از بوش اسمش رو میگه ولی یادم نیست یاس ِ رازقی یا رازقی ِ یاس ! .

چه قدر حرف میزنم !

فوزی جونم قراره این تابستون کمتر خونه باشم تا مامانیمو اذیت نکنم !

اممم. دوست جونم . ببخشید طولانی نوشتم !

ماااااچ .

Saturday, July 02, 2005




لات و الواتی ِ بعد کنکور رو عشق است !.

من رو خیلی به حال ِ خودم نزارین :) .

یه مدت بود گیر داده بودم به این که یکی از مهمترین احساساتی که همه ِ ما باید داشته باشیم . احساس ِ آرامش ِ . حالا این آرامشو ممکنه با در کنار ِ یه دوست بودن به دست بیاریم یا با گذاشتن باسن ِ مبارک تو تشت ِ آب ِ یخ ( که البته من توصیه نمیکنم ) . جدیدا گیر دادم به شاد بودن . احساس شاد ی کردن . به اتفاق های کوچیک ِ خوبی که گوشه کنار ِ زندگیمون میافته لبخند زدن و ... .همین طوری ! یعنی خواستم مطلع باشی .

حرفامو دیشب باهات زدم . راستی مرسی فوزی جونم بابت ِ دیشب .

بوس . طبق معمول یادم رفت چیا میخواستم بگم . دوسِت دارم .