Thursday, October 28, 2004

یرم به استقبال مسافرا ... دقت کنید به استقبال مسافرها , نه سوغاتی ها !


00000000000

یه مرسی به این دختر خوب بدهکارم برای این که اجازه داد من امشب باهاش باشم ...خودش یه چیزایی نوشته یه شایعاتی هم گفته شما باور نکن ...

-----------

بزار سر روی شونم گریه سر کن از اون شب گریه های تلخ هق هق بزار باور کنم یه تکیه گاهم برای غربت یه مرد عاشق ..
------
امشب عالیم !
....................
میگن شمال سرده . فوزی تو میای ؟زودی بر میگردم . اگه بشه .
----
این چند ماه تقریبا تو سکوت گذشت . میدونم که دارم آماده میشم برای یه دوره ی شلوغ ...

-------

Saturday, October 23, 2004

Back Space رو فراموش میکنم.

شجریان گوش میدم . معرکست . گفتم برات .
یه حرف هایی رو تو از من چند بار شنیدی . یکیش اون شعر شاملو که میگه فراتر از مرزهای تنم دوستت دارم صد بار برات خوندمش و یکی هم این قضیه ی علاقه ی من به شجریان و ساز های ناکوکمِ . ساز های نا کوکم رو از طرفی دوست دارم و از طرفی وقتی بهشون نگاه میکنم عذاب وجدان میگیرم . از یه طرف هم فکر میکنم اونا منو دوست ندارن . ولی این یکی رو الله وکیلی نمیشه بی خیال شد . نمی تونم از سازهای نا کوکم بگذرم . بالاخره که کوک میشن . اصلا تو که میدونی ناکوک بودنشون شده برام بهانه . اگه کوک هم باشن عرضه میخواد به صدا در اووردنشون . آره !

امشب اومدم که بنویسم . بی ربط و با ربط .

چند شبی ِ وقت ِ خواب خودمو جمع میکنم و به خدا میگم بغلم کن !


چند روزیه به حماقت ِ خودم پی بردم در این مورد که همیشه ادعا میکردم من همه ی آدمها رو دوست دارم . احتمالا از سر دلسوزی بود ! ولی این مسخرست که بخوام همه رو دوست داشته باشم . قشنگیش به اینه که از بعضی ها حالم به هم میخره از بعضی ها بدم میاد و از بعضی ها متنفرم !
در نتیجه من متعلق به همه ی شما نیستم ( قول دادم از back space استفاده نکنم ! )

میگردم توی احساساتی که روش بشر اسمی گذاشته و ممکنه یه کمی به احساس ِ من نزدیک باشه , عشق ؟ نه , دوست داشتن ؟ , نه , عادت هم که احساس نیست به هر حال باز هم نه ! اصلا مطمئن نیستم که احساس ِ شاید یه سر درد یا گلو درد ِ جزیی ِ . همه چی که به دل ربط پیدا نمیکنه ! ها ؟ نه پاک نمیشه ! بفهم دیگه ! ترجمه نداره .

مامان بزرگام یه تک ِ پا رفتن خونه خدا . حالا بماند که من خودم همین الان دارم حضور خدا رو اینجا احساس میکنم . و مامان بزرگ های مهربونم امکان داره اونجا کاشته بشن .
پشت تلفن اول صدای مامان بزرگم و که میشنوم خوب و خوشحال ِ اما تا میگم مامان بزرگ منو یادتون نره برام دعا کنید پشت سرش هم خیلی بی ربط میگم گچ ِ پام رو باز کردم یهو بغض میکنه پشت ِ گوشی ...
شانس اووردم با اون یکی مامان بزرگم حرف نزدم و الا احتمالا اونجا رو میکردم براشون عزا خونه .
من هیچ وقت نمی تونم احساس ِ مادر و یا مادر بزرگ درک کنم . با این که دخترم , با این که باید به این احساس ها نزدیک تر باشم . ولی نمی تونم دیگه ! بابا رو گاهی درک میکنم . فقط گاهی ! اون هم مواردی ِ که میبینم بین ِ سه تا جنس ِ مونث گیر افتاده . خوب به هر حال منم یه زمانی خوش تیپ بودم دورمو دخترا گرفته بودن (Back space ممنوع ِ . نمی تونم حرفهای بی ربطمو پاک کنم . قبول ؟)


بابا اخطار ِ خواب و داده ... برم لالا .

یه چیزایی هست که باید نوشته شه . این وبلاگ خیلی وقت ها وظیفه ی خودشو خوب انجام داده .
اما یه چند روزیه ویر نوشتنم میگیره اما وقتی اراده می کنم بنویسم نمیتونم . هنوز حرفهایی هست برای نوشتن . نه برای گفتن ! برای نوشتن . نه برای شنیدن ! , برای نوشتن .

( مشت میکوبم بر در , پنجه میسایم بر پنجره ها , من دچار خفقانم , خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز . بگذارید هواری بزنم ...این شعر ی که محمد رضا شجریان اجرا کرده معرکست ... معرکه تر از بقیه ,
میخواهم فریاد بلندی بزنم که صدایش به شما هم برسد ...)

لالا .



Monday, October 18, 2004

esamamo ke ye jayi mibinam ZOgh mikonam !

in shero az webloge leylaye leili kesh raftam


م.سرشك

هيچ كس هست كه با قطره ي باران امشب
همسرايي كند و روشني گل ها را
بستايد تا صبح
كه برآيد خورشيد ؟

هيچ كس هست كه در نشئه ي صبح
ساغر خود را بر ساغر آلاله زند
به لب جوباران
و بنوشد همه جامش را
شادي كام گياهي كه ننوشيده از ابر كوير
ساغر روشني باران ؟

هيچ كس هست كه با باد بگويد
در باغ
آشيان ها را ويرانه مكن
جوي
آبشخور پروانه ي صحرا را
آشفته مدار
و زلالش را
كايينه ي صد رنگ گل است
با سحرگاهان بيگانه مكن

هيچ كس هست كه از خط افق
گرد صحرا را
دريا را
مرزي بكشد
نگذارد كه عبور شيطان
از پل نقره ي موج
عصمت سبز علفزاران را
تيره و نحس و شب آلود كند ؟

هيچ كس هست در اينجا كه بگويد
من
روحي هستي را
در روشني سوسن ها
و مزامير گل داوودي
بهتر از مسجد يا صومعه مي بينم ؟
هيچ كس هست كه احساس كند
لطف تك بيتي زيبايي را
كه خروس شبگير
مي سرايد گه گاه ؟

هيچ كس هست
كه انديشه ي گل ها را
از سرخ و كبود
بنگرد صبح در آيينه ي رود
يا يكي هست
درين خانه
كه همسايه شود
با سرودي كه شفق مي خواند
بر لب ساحل بدرود و درود ؟


vali khOb faghat be ellate esmam nabOd !
hamintOri delam mikhast ye ki ye chi gOfte bashe
man belinkam
update karde basham

midOono shaer mige DElam ahle shekayat nis khOob mige dige !

khOobama
taze gach pam baz shOde

..............................


Tuesday, October 12, 2004

انتظار صورتي







--------------------



دوست جون
فرمودن اين منم



دارم براش
:D

Sunday, October 03, 2004

A
دفتر صورتی ِ من یه راز نیست !
وقت هایی که حس و حالی نیست نه اینجا می نویسم نه تو اون یکی نه تو دفتر صورتیم .
نمی دونم چرا هر سال,میخوام که حتما یه سر رسید داشته باشم . هیچ وقت هم ازشون اون طوری که باید استفاده نکردم .بعضی وقتها نوشتهای امروزم و تو دیروز مینویسم مال ِ دیروز و تو فردا . قاطی پاطی ...

باز میزارم دفتر صورتیم رو:

دقت کردی ؟ من دوست خوبی برای خودم هستم Fuzzy!( زیرش تاریخ 30 فروردین زدم و اونو تو قسمت 16 فروردین نوشتم !)

چه میدونم ! گاهی فکر میکنم اینقدر هست که وقت جیش کردن هم خجالت میکشم و شا*بند میشم!

لطفا خوب شم فوزی , تو نزدیک تری بهش بسپار !

" آن هایی را که عادت کرده ایم نزدیکان ِخود بنامیم . خدایا که گاهی چه قدر از شایستگی ِ این نام به دورند " #

" تنهاترین روزهایم را با تو سپری میکنم
تو که غمگین ترین خاطراتم را
با رویای بودنت و کابوس ِ نبودنت یکی کردی ,
تو که لحظه های نبودنت بیشتر است .
تنها ترین روز هایم را با تو سپری میکنم " ( این رو از وبلاگ فلاشر نوشتم , متاسفانه آدرسشو ندارم تا لینک کنم , ثواب داره یکی آدرس ایشونو برام بزاره !)

این پشه هه اصرار عجیبی داره باهام دم ِ گوشی حرف بزنه ویزززززززز ...شاپ ! مردمش ! تا اون باشه حرف ِ زشت نزنه !

"نورانی ترین لحظه های زندگی من لحظه هایی هستند که به تماشای دنیا قناعت میکنم ."#

زندگی یه حرکت ِ اسپیرال داره ؟؟!

" زندگی به طرز دیوانه واری کوتاه است و ما به بهانه ی نیازردن ِ آدمهایی که احترامشان چندان ارزشی هم برایمان ندارد .وقت ِ زیادی از زندگی ِ خود را به خاک میسپاریم ."#

شنبه چهار مهر : Happy Birthday Ghazaleh

خوبم ! فقط میخوام از گیجی در بیام قبول ؟!

در هوای غیر قابل ِ تنفس این زمانه , کماکان نفس میکشیم ! آیا هنوز نمرده ایم ؟ #

----
# کریستیان بوبن

----------------------
B
این دوست جون کتاب ِ " نامه به کودکی که هرگز متولد نشد" رو بهم هدیه داد و اولش نوشت " تقدیم به کودکی که هرگز آدم نشد !" .کلی چسبید !
مرسی زیاد :)

---
این چرا راست و چپش و یادش رفته ؟
------------------------
این عکسو دخمل ِ مهلبون برام آف گذاشته بود