Wednesday, February 25, 2004

سلام ووزی فوزی ِ عزیزم ...

من خوبم ...خودم نه، حالم رو میگم...خودم هر قراره باشم ....ولی یادم نیست کجا و چه ساعتی احتمالا نرم هوا هم سرد ...

آدمها جالب ترین موجودات ِ روی زمین هستن ولی هیچ وقت عجیب نیستن ...

دلم یه تعجب ِ گنده ه ه ه ه میخواد...

تو بخواه که رویاهام بیشتر از واقعیت هام جا نگیره ...بعد ممکنه نتونم تشخیص بدم میگیری که ؟! اینقدر زندگیم رویایی و فوقالعاده ست که نمیشه تشخیص داد ...رویا ...رویا هایی از نوع اون هایی که توی نقاشی ِ دالی میشه دید ...نه ... رویاهای من هیچ وقت به اون زیبایی نیست! ...

سهر یادش رفته بود بشکن زدنهامونو یادش انداختم که ما بشکن میزدیم و انتظار داشتیم همه چی ساکن شه ..یادش اومد بشکن زد ساکن شدم ...برگشت نگام کرد گفت چرا نمیای ! بشکن زدم و راه افتادم ...
یادش رفته تابلو بود ...تابلو تر از تابلو ِ توقف ممنوعی که جلوش وایسادیم و فشار دادیم و گفتیم بییییییز ...
خوبیه سهر اینه که به آدم آزادی ِ عمل میده ...یه کمی شاکی میشه از راه رفتن ِ من ولی غیر از این میزاره هر کاری میخوام بکنم ...خودش بد تر از منِ ...ده بار از در ِ اول پاساژ ونک میره تو هی میچرخه ! ...از اون یکی در میرم تو جلوی اون فروشگاه ِ خوشمزه وایمیستم ...اونم سر میخره میاد ! ...ترجیح میدیم بریم بیرون آدمها بد نگاه میکنن اونا نمیفهمن ما فقط از رنگ و روی اونجا خوشمون میاد پول هم به اندازه ی کافی داریم برای اینکه هر چی از اون شکلات خوش مزه ها میخوایم بخریم ..میریم بیرون ...
سهر نمیفهمه که چرا ما رو بد نگاه میکنن ..خوشحالم از اینکه عینک ندارم و نمیتونم ببینم آدمها دارن چه طوری نگامون میکنن ....
با دماغش میبوسدم ...سهررررررررر اون دماغتو جمع کن وقتی منو میخوای ببوسی ...سعی میکنم نبوسمش چون میدونم دماغ ِ من از دماغ ِ اون بزرگتر ِ ...
پسر کوشولو میاد اسفند دود میکنه واسمون ...یکی ما رو تو این دنبا تحویل گرفت جای شکرش باقیست ! ...
سهر میگه دور سر من بچرخون ! ...بهش پول میدم تا ادامه بده میزاره میره ! ... بی معرفت ! ....دوستش میاد پشت سرمون میگه به منم بده ..سهر میپرسه چی بدم؟!! ..مثل احمقها !!

من روزی صد بار تو مخم همه ی اون لحظه ها رو مرور میکنم میخندم اشک تو چشمام جمع میشه به خودم میگم احمق و فکر میکنم چه قدر باحالم که الان میتونم ادامه بدم ...گاهی هم دلم میسوزه که نمیتونم قشنگترین رویامو که در موردِ تولدش بود عملی کنم ...بعد میگم مهم نیست ...

تو مهمی فوزی ! ...از تو نمیشه گذشت ...

دلم یه دابی میخواد ...Dobby...عروسکش هم حتی نیست ...میرزای شیرازی هم نداشت!
دلم کتاب روانشناسی ِ رنجها رو هم میخواد ...پیدا نکردم ..انقلاب هم نداشت !

خوب تا اینجای کار من سه چهار تا درس بینش خوندم ...ادبیات نخوندم زبان نخوندم عربی نخوندم ..تاریخ هنر ا رو نخوندم 10 صفحه موسیقی خوندم ...چند صفحه کارگاه هنر ..و بقیه کتابها رو اصلا یادم نیست ...
فردا امتحان فیزیک دارم و یکشنبه باید دیفرانسیل امتحان بدم ...عید احتمالا یه شمال گردی داریم ...و
خوب تو درست فکر میکنی من رتبم تو کنکور سراسری ِ امسال یا یک ِ یا هشت ! ..اگه این دو تا نشه اسمم و میزارم آلی چون در هر صورت این تنها اسمیه که به من میاد !

میشه یه کار دیگه هم کرد ...این که یه جوری وانمود کنی که خیلی همه چی برات مهم ِ ولی هر اتفاقی میافته بگی به .... مجبورم از یکی مایه بزارم !

فوزی من یه معذرت خواهی بهت بدهکارم .....ببخشید قول میدم از این به بعد ؛ بعد از حمام بزارمت رو شوفاژ نه تو هوای زیر صفر !!!! :*:*:*:* ببخشییییییییییییییییددد خوب :)
With love
دوست بدجنس تو : آلی
. . . . .


خوب ؟!

.. .. .. .. .. ..

Is it love, or just a curse?

Tuesday, February 17, 2004



محض به روز شدن

Saturday, February 14, 2004


مبارک صاحبش ...

Thursday, February 12, 2004

چشماش برق میزد دستمو بردم که سرشو نوازش کنم کلشو برگردوند تا دستمو بو بکشه گشنش بود ...
بهش یه تیکه نون دادم با یه خورده شیرینی ، تو جاده غیر از این چیز دیگهای نداشتم بهش بدم ...
به کفشام خوب نگاه کرد و خیره شد به صورتم بعد هم رنگ قرمز لباسم رو به خاطر سپرد و با چشماش دنبالم کرد... دلم براش تنگ میشه توله سگ سفید خوشگلی بود ! ...نه ! دلم براش تنگ میشه چون سگ خوبی بود ! ..نه ! دلم براش تنگ میشه چون من صاحب عضوی به نام دل هستم ! بدون هیچ دلیل دیگه ای ...آره
<<<<
فوزی شاید اگه تو باهام نمیومدی سفر خوبی نمیشد ...خوب بود نه خیلی ولی اگه تو نبودی ..
مرسی که اومدی
>>>>>>>>>
گفته بود تا ده بشمارم بعد برم دنبالش
شمردم
یک
دو
سه
...
ده
اومدم
رفتم ؟! ...گشتم ..نبود ...نمیدونم چه طوری پیداش کنم ...نزاشت درست ببینمش بو بکشمش بشناسمش شاید بشه با جرزنی پیداش کرد .....مگه چه قدر جا هست که بتونه قائم شه ..شاید خودش خسته شه بیاد سراغم ...از این باز ی ها زیاد کردم ..با اون نه ...ولی با دیگران چرا ..شاید هم اونا دوستای همین بودن... با امید زیاد بازی کردم ...ولی همیشه تونستم زودی پیداش کنم گاهی با جرزنی !.... حالا هم نوبت ِ زندگی ِ ..میتونم پیداش کنم میگن همین جاهاست ...پیداش میکنم و اونقدر بو میکشم وجودشو تا بار دیگه که قصد بازی کرد بتونم با این چشمهای ضعیفم پیداش کنم ..
میگم حالا تو زندگی و این ورا ندیدی ؟؟
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
خوبه كه به تو قسم خوردم ! ...تو که میشناسی منو فوزی ..اگه فقط یه قول بود به خودم یا هر کسی راحت میتونستم با یه چند تا توجیه بزنم زیرش ..ولی حالا که به تو قسم خوردم دیگه نمیتونم ...تو میفهمی برام چه قدر مهم ِ ..واسه همین میتونی درک کنی چرا یه قول ساده ندادم ...این که بگم به فوزی قسم میخورم از صد تا قول مردونه هم بیشتر جواب میده ...تو برام عزیزی...آرامش ِ بودنت بهم کمک میکنه تا با خیلی مسائل یه کم بهتر کنار بیام ...جواب میده ! ..سخته ...ولی میگذره ..تو داری میبینی هر شب و هر روز ولی میگذره ...تموم میشه ...من که به دوست داشتنم اطمینان دارم ...میشه کسی و دوست داشت حتی اگه اون شخص تو زندگیت حضور فیزیکی نداشته باشه ...میشه دیگه ...
<<><><><><><
فقط اگه اینطوری بخواد ادامه پیدا کنه من میشم هر سال دریغ از پارسال ...بعد اگه بخوام روزی روزگاری یه گریزی بزنم به گذشتم ممکنه خودمو نشناسم برم تو گذشته ی یکی دیگه ! من هنوزم هم فکر میکنم یه دفعه یه چیزی میشه من از بی خاصیتی در میام مثلا یه دفعه من میشینم مثل دخترای مودب درس میخونم یا مثلا یه چیزی میشه همه به وجود من افتخار میکنن ...ولی آخرش همونه هر سال دریغ از پارسال !
÷÷÷÷÷
میرم میرزای شیرازی اونجا که پر از عروسکها و کارتها و پاکتها و شمع های خوشگل به اضافه ی دختر پسر های خوشتیپ و مهلبون هست! ( بیشترشون دخترن چون پسرا قرار یه چند روز دیگه خیلی شیک تو یه کافی شاپ بشینن و منتظر دخترهای مهلبون ِ خوشتیپ بشن که با یه پاکت ِ گنده ی گوگولی میان طرفشون البته این هم به ندرت پیش میاد چون اصولا باید یه دو دقیقه تاخیر داشت تا دختر ها فکر نکنن که چه هلویی هستن که آقا به خاطرشون سر وقت سر قرار حاضر شه ) میرم اونجا و .یه لیوان میخرم ! البته همه ی پولها مو صرف شکمم کردم یه چند تا خودکار خوش رنگ گرفتم و یه کتاب ..این طوری تحریک نمیشم برای کسی چیزی بگیرم ! چون پول ندارم !! در نتیجه میگم مامان یا بابا جونم برام بخرن ..
.ولنتاین بهانه ایِ برای ابراز عشق ِ بیشتر ! ..چه بامزه
عشق خوشمزست ؟؟..کیلویی چند ؟؟... نمیخوام آقا نکش من که مصرف نمیکنم میمونه خونه بی مصرف خراب میشه .. باشه شاید یه بنده خدایی خواست ... نکنه یه وقت من حق مردم و خرده باشم ..نه آقا نکش یه کیلو از اون هویج بدین میگن واسه چشم خوبه ...خیار هم خودتون بخورید لاغر شید...
()()()(() () ()(((
دریا هم دیدم طوفانی بود ...دیدی من درست رنگها رو تشخیص میدم ..چشمهاش رنگ دریاست وقتی که طوفانی میشه ...فوزی راست میگم ! ...گوگوش میگه زرد کهربایی شاید هم ....من دلم ... بی خیال ..
______________________________

این دفعه که *خلیت اومد سراغم خواستم پولمو الکی خرج کنم برم فال بگیرم یادم باشه به جای این که از آینده بخوام با خبر شم نیت ِ گذشتمو کنم ...بهش میگن چی ؟ ریشه یابی امراض ؟؟؟!!
××...
بسه ...
ماچ ِ زیاد
Love ِ زیاد
دوست ِ احمق و مهربونت !!
>>>> آلی <<<<

Saturday, February 07, 2004

fuzzy
مینویسم برات ولی الان نه خوب نیستم
نیستم
آخای بنفش تولدت مبالک چون فلدا نمیتونم بهت تبلیک بگم الا ن میگم با این تلتیب من زود تل از همه تولدتو تبلیک گفتم


with love
Fuzzy & buttercup

Friday, February 06, 2004

The Forgotten Toy
....
|آشنا نیست ؟

Sunday, February 01, 2004

بعد یه دوره نا فرمی غیر از اراجیف نمیخوام تحویل فوزی بدم فکر نکنم حالشو داشته باشی من گفتم که وقتتو نزاری برا خوندنش !


این دفعه نمیگم دارم چی گوش میدم...واسه روحیت مناسب نیست ...
سلام !
اين كله تافتوني ها نگران کنکورشونن من چیم ؟ کله خربزه ای؟؟ ...نه بابا نیستم میدونی چه سعادتیه کله خربزه ای بودن ...من نیستم من نه اونم نه این ..همیشه همینطوری بودم نه این وری نه اون وری نه وسط نه حداقل رها از همه چیز ...هیچ کدوم ...چی میگن ؟ !

نازنین و یادته ؟ من مبصرش بودما !
امشب بهش گفتم میخوام واسه فوزی نامه بنویسم بگو یه چیز بنویسم ..گفت بنویس فوزی بد دوره زمونه ای شده زندگی هیچ معنایی نداره ...ببین احمق! ساده نگاه نکن این کلمه ها رو اینا رو نازنین گفت
میفهمی ؟؟؟...

خوب من که از اول بهش گفتم زمین دایرست آخه احمق ِ , الکی که نیست؛ یه بابا یی اینو کشف کرد به خاطر این قضیه میخواستن سرشو بزنن بعد اون قضیه به این مهمی رو نمیدونست ...حقِشِ بهش گفتم این زمین دایرست ...از همین جایی که داری میبینی شروع کرد ..گفتم بهش حداقل داری میری یه کم شعور با خودت ببر یا حداقل این دلت و نزار اینجا ببرش شاید عاشق شد ...نفهمید اون احمق ..حرف حرف خودش بود رفت
از همین جا شروع کرد گفت من میرم جلو اونجا که برسم اینقدر خوب و فوق العاده هست که نیازی به این شعور و قلب ندارم ...رفت حالا بعد این همه سال برگشته ...:)) همینجا :))
این احمق نمیدونست زمین گرده ...
برگشته سر جای اولش و حالا با همون شعور اولیه بدون عشق ...بعد هم میگه چرا کسی برای من ارزش قاذل نیست این احمق نمیدونه که اون موقعی که اون رفت تا الان چه قدر میگذره ...
آره بابا زمین گرده

کسی باور نمیکنه ولی وقتی میبینن بر عکس همیشه جدی دارم حرف میزنم قبول میکنن که راست ِ ...
نمیدونم تو دلشون چی میگن من فرع قضیه رو میگم به همه همونجایی که همه رو سر ذوق میاره !! اصلش رو خودم هم بعضی وقتها نمیدونم ..بیخیال

من گفتم اگه روزی کسی نباشه که بتونم دوستش داشته باشم راحت میگیرم میمیرم ؟؟؟ چه چرت گفتم من ...
مگه میشه من تو رو دوست نداشته باشم یا برعکس تو منو دوست نداشته باشی نمیشه که !
اصلا موضوع اصلی دوست داشتن نیست ...اون بودن و نبودن اون یارو شکسپیر هم مسئله نیست ..
اصلا مسئله ای وجود نداره همه چی به همین راحتیه:
آسمون بعضی وقتها صورتی خوش رنگی میشه...
دوست جونم از دوست جونش طلاق بگیره خود کشی میکنه ...
من فقط روح باشم کسی بهم حتی نگاه هم نمیکنه ...
خدا وقتی داشته انگشتهای منو میساخته غرش( قر) گرفته به خاطر همین من اون همه گچولی بودم و همه ی این عقده ها به خاطر همون چند وقت گچولی بودن اون موقعست ...
مسنله به همین راحتیه ...
دقیقا وقتی که من همه چیو میفهمیدم فکر کرد که من نیمفهمم کاری کرد که من باز هم فکر میکنم همه ی عقده هام ناشی از اونه ...
و وقتی که من خواب سبکی داشتم از خواب پریدم و شنیدم اونایی رو که نباید میشنیدم ...آره شاید هم به خاطر اینه
میبینی ؟! همه چی به همین راحتیه ...میتونی بیانش کنی ... به همین راحتی ...

میگه فوزی و مسیح دنیای قشنگی دارن ...میگم ما هم میتونیم داشته باشم میگه تو آره ولی من نه
فوزی به مسیح بگو بهش بگه که میتونه ...نگرانشم ..ولی میگذره ...و این مزخرفترین حرفیه که در مقابل نگرانیهام به خودم میزنم ...میگذره ..اه !

از fuck the world ِ 2pac رسیدم به غایب همیشه حاضرِ گوگوش !
ببخش منو میدونی برای چی ..
میدونم برای چی ...
شاید تونستم
فانتازیستا یه چیزایی نوشته یه جرقه هایی خورده تو مخم شدنی نیست تو میدونی من هم میدونم ...
بوس
آهان راستی ولن تاین چیزی نمیخوام چاقو رو هم بیخیال شدم شاید هم دوباره خواستم ولی فعلا هیچ چی خوب ؟
بوس بازم

آلی
( این دفعه زیرش قرمز نزد ! مثل این که فهمیده حال و حوصله ی بحث کردن ندارم )
B Z A ...